گزارش «نشنال اینترست»؛ 

زوال هژمونی صهیونیسم

رژیم صهیونیستی فاقد وزن جمعیتی لازم برای تحمیل نظم هژمونیک خود بر غرب آسیاست.
تاریخ انتشار: يکشنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۴ - 17 August 2025

زوال هژمونی صهیونیسم

به گزارش «راهبرد معاصر»؛ از زمان حملات هفتم اکتبر ۲۰۲۳، اسرائیل از دفاعی فعال به تهاجمی فعال تغییر موضع داده است. این تغییر در کارزار گسترده و در صحنه، از غزه و جنوب لبنان گرفته تا سوریه و یمن و به‌تازگی به‌طور مستقیم در داخل ایران آشکار شده است. گرچه ایران و متحدانش هدف اصلی نیروهای اسرائیلی بودند، اما حملات فقط به آنها محدود نمی‌شد. اسرائیلی‌ها با وجود مخالفت دولت جدید سوریه با ایران و روابط نزدیک آن با آنکارا، عناصری از نظام بازسازی‌شده سوریه را هدف قرار دادند.

اسرائیل از نظر ساختاری، فاقد پایه‌های جمعیتی و جغرافیایی لازم برای هژمونی بلندمدت است

اسرائیل نمی‌تواند هژمون جدید خاورمیانه باشد

جامعیت فرآیندها بسیاری از ناظران را به این نتیجه رسانده است، اسرائیل آرزوی تبدیل شدن به قدرت برتر در خاورمیانه دارد که این ایده دور از ذهن نیست. نظریه‌پردازان واقع‌گرا مانند جان مرشایمر استدلال می‌کنند دستیابی به هژمونی منطقه‌ای ضرورتی طبیعی برای کشورهاست. با وجود این، مسیر اسرائیل به سوی هژمونی امکان دارد با محدودیت‌های ساختاری مشخصی مسدود شود. 

هژمونی پایدار بر دو ستون استوار است:

  • توانایی مادی، قدرت نظامی، اطلاعات پیشرفته و بازدارندگی معتبر در برابر دشمنان بالقوه.
  • مخزنی از قدرت ساختاری ازجمله جمعیت، قلمرو، عمق راهبردی، منابع طبیعی و وزن جمعیتی که قادر به پشتیبانی از جایگاه ابرقدرت باشد.

در ستون نخست، اسرائیل برای هژمونی به خوبی مجهز است. در ستون دوم هژمونی به وضوح مطلوب نیست. با وجود دستاوردهای قابل توجه آنها برای تشکیل رژیمی کوچک، درنهایت رژیمی با جمعیتی کمتر از 9 میلیون نفر تشکیل دادند که در منطقه‌ای کوچک‌تر از ایالت نیوجرسی فشرده شده است. اسرائیل از نظر ساختاری، فاقد پایه‌های جمعیتی و جغرافیایی لازم برای هژمونی بلندمدت است. اگر هژمونی کامل تا این حد دست نیافتنی است، پس اسرائیل به دنبال چیست؟

شواهد نشان می‌دهد اسرائیل از مدلی بسیار متفاوت پیروی می‌کند و به جای تبدیل شدن به آمریکای قرن بیست و یکم خاورمیانه، ابرقدرتی که قادر به تحمیل اراده خود بر کشورهای کوچک‌تر به‌وسیله همکاری دیپلماتیک یا زور است، مدل بریتانیایی قرن نوزدهم را اتخاذ می‌کند. این کشور راهبرد «موازنه فراساحلی» را دنبال می‌کند که بیشتر بر جلوگیری از به دست گرفتن کنترل به‌وسیله هر کشور رقیب تمرکز دارد تا بر اداره منطقه.

درس‌های امپراتوری بریتانیا برای اسرائیل

از اواسط قرن هجدهم تا آغاز جنگ جهانی نخست در سال ۱۹۱۴، بریتانیا به‌وسیله دو اهرم، توازن قدرت در اروپا را حفظ می‌کرد: دیپلماسی توازن قوا و کنترل مطلق دریاها. 

هر زمان که مدعی قاره‌ای مانند فرانسه بوربون، فرانسه ناپلئونی یا آلمان قیصری تهدید به برهم زدن توازن می‌کرد، لندن با کشورهای ضعیف‌تر متحد می‌شد تا برابری را برقرار کند. نیروی دریایی بی‌رقیب آن، آزادی حرکت دریایی را برای تجارتش تضمین می‌کرد، در عین حال به آنها توانایی محاصره، بمباران یا تصرف بنادر دشمن می‌داد.

پاسخ اسرائیل در قرن بیست و یکم معادله‌ای سه‌گانه است:

  • توازن منطقه‌ای
  • کنترل آسمان‌ها
  • هژمونی در سایه

ایجاد توازن منطقه‌ای

اسرائیل به‌طور مرتب اتحادهای موقت را پیرامون درک مشترک از تهدید ایجاد می‌کند. بارزترین نمونه روابط نزدیک و رو به رشد آن با پادشاهی‌های خلیج فارس و معماری امنیتی مشترک آنها در پاسخ به تهدید ایران است. لابی‌گری بی‌سروصدای آن در واشنگتن برای مجبور نکردن روسیه به ترک سوریه پس از جنگ کمتر مورد توجه قرار گرفته است. 

با وجود اختلافات ایالات متحده با کرملین در جاهای دیگر، حضور روسیه در سوریه به مهار قدرت ترکیه کمک کرده و تعادل شکننده‌ای را در مرز شمالی اسرائیل حفظ کرده است.

حتی تحریک اخیر اسرائیل به مداخله نظامی ایالات متحده علیه ایران که به بمباران تأسیسات هسته‌ای فردو و سایر تأسیسات به‌وسیله بمب‌افکن‌های B-2 آمریکایی مجهز به بمب‌های سنگرشکن در 22 ژوئن منجر شد، منعکس‌کننده راهبرد بزرگ بریتانیا در جنگ هفت ساله اواسط قرن هجدهم است. 

بریتانیا با وجود برتری دریایی، فاقد نیروی زمینی مؤثر در اروپا بود و برای جبران این کمبود با فردریک کبیر، پادشاه پروس متحد شد. به همین ترتیب، اسرائیل که قادر به نفوذ به استحکامات عمیق تأسیسات هسته‌ای ایران نبود، به ایالات متحده روی آورد و در نتیجه تهدید زیرساخت‌های هسته‌ای ایران را با قدرت هوایی آمریکا جبران کرد، درست همان‌طور که بریتانیا با متحدان قاره‌ای خود این کار را کرد.

اسرائیل به‌طور مرتب اتحادهای موقت را پیرامون درک مشترک از تهدید ایجاد می‌کند

کنترل آسمان

همان‌طور که بریتانیا قرن نوزدهم دریاها را کنترل می‌کرد، اسرائیل در قرن بیست و یکم آسمان خاورمیانه را کنترل می‌کند. نیروی هوایی اسرائیل پیشرفته‌ترین شبکه‌های تهاجمی، اطلاعاتی، نظارتی و پدافند هوایی را در منطقه دارد و این مزیت را با دقت روشمند به کار می‌گیرد. از زمان آغاز عملیات جاری بر فراز سوریه در سال ۲۰۱۵، اسرائیل تنها یک هواپیمای سرنشین‌دار و یک جت جنگنده F-۱۶ سال ۲۰۱۸ از دست داده، در حالی که به طور مداوم اهداف با ارزش بالایی را در زمین نابود کرده است. 

حملات اخیر علیه حوثی‌ها در یمن و حملات دقیق در عمق خاک ایران توانایی آن را در سوخت‌گیری مجدد در مسافت‌های طولانی، فراتر از قابلیت‌های هوایی سنتی خود نشان داده است.

برای اسرائیل، برتری هوایی هم سپر است و هم نیزه؛ این برتری تهدیدات را قبل از وقوع دفع و تلاش‌های سایر کشورها برای گسترش نفوذشان تضعیف می‌کند، همان‌طور که در بمباران شدید نظام بازسازی‌شده سوریه شاهد بودیم. مقام‌های اسرائیلی همچنین دمشق را به عنوان کریدور بالقوه برای بازگشت نفوذ ترکیه می‌بینند. 

بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل علنی اعلام کرد، «امپراتوری عثمانی به این زودی‌ها باز نخواهد گشت»، که به‌طور ضمنی نشان‌دهنده عزم تل‌آویو برای جلوگیری از گسترش نفوذ آنکارا در شام است.

هژمونی در سایه 

این به معنای برتری منطقه‌ای جامع در جاسوسی، خرابکاری و عملیات مخفی است. کشورهای کمی با توانایی اسرائیل در جمع‌آوری و اجرای اطلاعات قابل اجرا در چندین عرصه به طور هم‌زمان برابری می‌کنند. از ترور اسماعیل هنیه، رهبر حماس در تهران گرفته تا حمله به زیرساخت‌های ارتباطی حزب‌الله و ترور سیدحسن نصرالله، دبیرکل حزب‌الله لبنان نقش اسرائیل روشن بوده است. 

در داخل ایران، موساد شبکه پیچیده‌ای از سلول‌های خفته ایجاد کرده، ترور دانشمندان هسته‌ای انجام داده و حتی پهپادها را از پایگاه هوایی مخفی در داخل خاک ایران هدایت کرده است.

سازمان‌های اطلاعاتی اسرائیل نیز به طور مؤثر از فناوری‌های هوش مصنوعی و نظارت بر رسانه‌های اجتماعی استفاده کرده‌اند. واحد ۹۹۰۰ ارتش اسرائیل مسئول جمع‌آوری و تجزیه و تحلیل داده‌های ماهواره‌ای، از الگوریتم‌های پیشرفته برای تجزیه و تحلیل ترابایت‌ها داده بصری و تشخیص تغییرات ظریفی که می‌تواند نشان‌دهنده تحرکات یا زیرساخت‌های حزب‌الله باشد، استفاده می‌کند. 

با ترکیب HUMINT، SIGINT و تصاویر ماهواره‌ای در زمان واقعی، این شبکه اطلاعاتی چند لایه ایجاد می‌کند که قادر به ردیابی تهدیدات است. از این نظر، جاسوسی صرفاً قابلیتی مستقل نیست، بلکه لایه ای حسگر است که به کنترل هوا کمک می‌کند و تعادل راهبردی را امکان‌پذیر می‌سازد.

خلاصه اینکه، اگر اسرائیل فاقد وزن جمعیتی و جغرافیایی لازم برای تحمیل نظم هژمونیک خود در خاورمیانه است، در عوض ساختاری ایجاد کرده که برای جلوگیری از این کار به‌وسیله هر طرف دیگری طراحی شده است. ترکیبی از موازنه گزینشی، برتری هوایی و تسلط اطلاعاتی، دکترین «نفی هژمونی» را تشکیل می‌دهد. 

ارسال نظر
پربیننده ترین اخبار